مقاله سطوح منطقی

 

شناسایی مشکل با استفاده از سطوح منطقی

اگه مشکلی براتون پیش اومد دنبال مقصر میگردید یا آن را ابتدا در درون خودتان پیدا می کنید؟

گاهی اوقات برای حل مشکل یا مسئله ازراه‌های زیادی استفاده  می‌کنیم اما بعد از مدتی متوجه می‌شویم که آن راهکارها تاثیری بر بهبود مسئله ندارد در این شرایط خودمان را سرزنش می‌کنیم یا دیگران را باعث به وجود آمدن شرایط بحرانی می‌دانیم.

سطوح منطقی چیست؟

سطوح منطقی۶ سطح دارد:

1.محیط

2.رفتار

3. توانمندی‌ومهارت‌ها

4. باورها وارزش‌ها

5.هویت

6.رسالت

این سطوح تمام چیزهایی را که یک انسان می تواند تأثیر بپذیرد یا تاثیر بگذارد یا کارهایی که مربوط به انسان است، می‌تواند بالا ببرد یا پایین بیاورد را می‌تواند در برداشته باشد.

دراین سطوح یاد می‌گیریم کجای کارمان ایراد دارد.مثلاً من در هویت مشکل دارم یا در رسالت؟

وقتی هدفی را برای خودمان مشخص می کنیم کدام یک از این سطوح مشکل دارد یا ناهماهنگ است که ما نمی‌توانیم به آن هدف برسیم

مثلاً من می خواهم ماشین بخرم، باید روی کدام سطح کار کنم ؟ممکنه متوجه شویم که از نظر شخصیتی آماده خرید ماشین نیستم یا رفتارهایی از خودم نشان می‌دهم که باعث می‌شود من از هدفم دور شوم.

اکثر انسانها هدفشان را می‌نویسند اما مهارت حفظ هدف ندارند. مثلاً من، هدفم این است که ۲۰ کیلو وزن کم کنم رفتارم  طوری است که روزانه  ۱۰ عدد بربری می‌خورم یا توانایی بالایی در خوردن پنج وعده ماکارونی دارم یا روی باورهام کار می کنم به خودم می گویم وزن کم کنم که چه بشود!!

بنابراین تمرکز داشتن روی هدف برابر است با مهارت همسویی هدف

چرا سطوح منطقی کل زندگی ما را در بر می‌گیرد؟؟

اولین سطح محیط، مکان، زمان و افراد حاضر در یک فضا می‌باشد گاهی اوقات محیط باعث تخریب یا دگرگونی فرد می‌شود.

وقتی در محیطی زندگی می‌کنیم آدم هایی که درآن محیط هستند باعث می‌شوند ما موفق نشویم چون آن مکان با من و من با آن مکان همسو نیستم.دراین شرایط آن مکان بر من تاثیر می گذارد.

رفتار در سطح دوم قرار دارد گاهی اوقات تغییر رفتار کار سختی است زیرا رفتار ما در ارتباط نزدیکی با سطوح دیگر دارد.رفتار آن چیزی‌است که از ما در دنیای بیرون دیده می‌شود.

وقتی رفتاری را انجام می دهیم در اصل اعصاب سمپاتیک خودمان را فعال می‌کنیم. اعصاب سمپاتیک کار ارادی ما را برعهده دارد.

یعنی ما می‌توانیم رفتاررا نسبت به چیزهای دیگر سریعتر تغییردهیم مشروط براینکه وارد سطح بعدی شویم.

توانمندی درسطح سوم قراردارد. توانمندی امری است ناخودآگاه که براساس تکرار رفتارهای خاص درما ایجاد می‌شود. وقتی انسان به مرحله از توانمندی می‌رسد سیستم سلسله اعصاب غیرارادی او فعال می‌شود در این صورت فرد توانمند می‌شود.

سطح چهارم از سطوح منطقی باورها می‌باشد. باورها آن چیزی که می‌گوییم نیستند بلکه آن چیزی که به آن عمل می‌کنیم می‌باشند.

مثلاً بعضی‌ها می‌گویند، من باور دارم که می‌توانم ثروتمند شوم اما دراعمالشان که بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که هیچ تغییری درزندگی وحرفه شان نکردند. بنابراین افراد عملی که انجام می‌دهند باورشان می شود نه رفتار.

ارزش ها علت انجام کارها هستند. ارزش ها قوی‌ترین علت انجام یک کارهستند. مثل ارزش سلامتی، عشق، ثروت.

هویت در سطح پنجم قرار دارد. هویت یعنی من چه کسی هستم.

هویت، احساس شما نسبت به خودتان است. هویت در طول زندگی ساخته می‌شود. هویت سطح بالاتری از محیط، رفتار، توانمندی و باورهاست. باورها وتوانمندی‌ها در هویت ما نقش دارند اما هویت ما در انحصار باورها و توانمندی‌های ما نیستند.

رفتار تو خودتو نیست.توانمندی تو خودتو نیست. باور تو خودتو نیست. تو خودت فراتر از از همگی این‌ها هستی. بنابراین همیشه رفتار هر شخص معرفی شخصیت یا هویت او نیست و می‌تواند عوض شود.

سطح ششم رسالت می‌باشد. دررسالت سیستم عصبی ما همان سیستم عصبی کل جهان هستی است که به آن شعور جهان هستی می‌گویند شعورباطنی که در کالبد تک تک موجودات مستقردرجهان وجود دارد.

ازدیدگاه معرفت شناسی یا زیرساخت تمامی این شعورها یعنی شعور درخت، جنگل، گندم، برنج، جلبک، کوسه نشان می‌دهد، ما به هم متصل هستیم اما در روساخت خودمان را نشان می‌دهیم.

وقتی به رسالت می‌رسیم درواقع اول درک می‌کنیم که ما به شعور بزرگتر یعنی زیرساخت وصل هستیم

بنابراین با سطوح منطقی، یادگیری وفکر کردن به هدف راحت‌ترخواهد شد.  

چطور می‌توانیم مسائل را با استفاده از سطوح منطقی حل کنیم؟

در حالتی که ایستاده‌اید مشکلی را در محیط کار یا با خودتان در نظر بگیرید به آن مشکل فکر کنید آیا به اطلاعات بیشتری به آن محیط نیاز دارید؟

یک قدم به عقب می‌رویم دراین موقعیت وارد سطح رفتارمی‌شویم. آیا اطلاعات کافی در اختیار دارید اما نمیدانید چه کارکنید؟

 یک قدم به عقب بروید تا به سطح توانمندی برسید و به این سوال پاسخ دهید: آیا می‌دانید چه کاری انجام دهید اما به  توانایی خود برای انجام این کار شک دارید؟

یک قدم به عقب بروید در این سطح به باورها وارزش ها می‌رسیم آیا می‌دانید توانمندی انجام آن کاررا دارید اما نمی خواهید آن کاررا انجام دهیم یا فکر می‌کنید مهم نیست؟

یک قدم عقب‌تر بروید تا به هویت برسید. آیا فکر می‌کنید آن کارارزشمنداست اما با خود واقعی شما سازگاری ندارد؟

یک گام به عقب بروید و وارد رسالت شوید شما چه جورآدمی هستید؟ قراره دراین دنیا چه کار کنیم؟ میخواهی دراین دنیا به چه چیزی برسید؟ مثلاً من از طریق آموزش دادن می‌خواهم به ارزش‌های دنیا اضافه کنم. برای آنچه که می‌خواهید به جهان اضافه کنید یک نماد بسازید. مثلاً بگویید من یک عقاب هستم که می‌توانم درجهان هستی به ارزش‌های دنیا اضافه کنم یا من یک جاده هستم که راه را برای آدم‌های دیگر بازمی‌کنم. در این حالت شما به سیستمی بزرگتر وصل هستید.

حال یک قدم به جلو بروید وارد سطح هویت شوید از خودتان بپرسید من چه کسی هستم و یک استعاره برای خودتان در نظر بگیرید. مثلاً بگویید: من نظرکرده خدا هستم. 

یک قدم بیایید جلوتر وارد سطح باورها شوید به این سوال پاسخ دهید: میخواهید چه چیزی برای شما مهم باشد؟ چه چیزخودتان را باوردارید؟

یک قدم جلوتر، وارد سطح  مهارت‌ها و توانمندی شوید با آن باورهایی که به دست آوردید، مهارتتان چطور تغییر کرد؟ چه جور می‌توانید از مهارت‌های خودتان به بهترین شکل استفاده کنید؟

یک قدم جلوتر بیایید و وارد سطح رفتار شوید. دراین سطح چگونه می‌توانیم این هماهنگی که احساس می‌کنید را بیان کنید؟ حال یک قدم به جلو بردارید و وارد محیط شوید و احساستان را نسبت به محیط بیان کنید تا بحث همبستگی و تعادل  برسید.

با اجرای این تکنیک متوجه می‌شوید مسائل و مشکلات در برابر محیط ناپدید میشوند.

بنابراین در برابر هر مسئله‌ای که قادر به حل آن نیستیم می‌توانیم ازسطوح منطقی استفاده کنیم.

همین حالا یک مشکل را درنظربگیرید وتکنیک عنوان شده را اجرا کنید.  

 

 

 


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *